بر آنکه مرید می و معشوقه و جام ست


جز دوست نعیم دو جهان جمله حرام ست

ترک سر و جان گیر پس آنگاه بیاسای


آری سفر عشق همین یک دو سه گام ست

از اول این بادیه تا کعبه ی مقصود


دیدیم و گذشتیم ازو، چار مقام ست

چون طالب و مطلوب و طلب هر سه یکی شد


هنگام وصال ست و دگر سیر تمام ست

هر خواجه که در بندگی عشق کمر بست


کی در طلب ننگ و کجا طالب نام ست؟

معلوم شود عاقبت از رنج ره عشق


زین همسفران پخته کدام است و که خام ست؟

هشدار که شیخت نزند راه که او را


تحت الحنک و سبحه و کف، دانه و دام ست

وحدت عجبی نیست که در بحر محبت


گر بنده شود خواجه وار شاه غلام ست!